انشا درمورد قطره بارانی هستید که از ابری چکیده اید

انشای قطره باران از صفحه 81 نگارش کلاس هشتم

«قطره بارانی هستید که از ابری چکیده اید..»

امروز یک ماموریت مهم به من سپرده شده است که باید در موعد معین آن را انجام دهم. من قرار است به عنوان یک قطره باران به همراه سایر دوستانم از ابر مهربان جدا شده و به سمت زمین بروم، هرچند که این جدایی برای من بسیار دشوار است اما طبق شنیده هایم در زمین بیشتر به من احتیاج است تا اینجا، می توانم آنجا کار مفیدی انجام دهم. سوت شروع سفر که زده شده همه ما یکی پس از دیگری با ابر خداحافظی کردیم و به سمت زمین سرازیر شدیم.

سر و صدایمان زیاد بود و هرچقدر که به زمین نزدیک تر می شدیم صدای ما با صدای هیجان زده مردم که صورت و دست هایشان را به سمت آسمان گرفته بوده اند، آمیخته میشد. اولین بارم بود که زمین را انقدر از نزدیک می دیدم. رنگ زمین قهوه ای بود و بعضی جاهای آن را رنگ سبز پوشانده بود که انگار همان چمنی است که ابر برایمان از آن گفته بود، او میگفت ما قرار است زندگی بخش همین چمن ها باشیم.

داشتم به فاصله خودم و زمین فکر میکردم که ناگهان روی گلبرگ گلی قرمز فرود آمدم و بعد از غلت زدن به سمت ریشه های آن سرازیر شدم، پس قرار بود که من زندگی بخش این گل زیبا باشم و خب، چه ماموریتی زیباتر از این برای زندگی من؟ بسیار خوشحالم!