انشا در مورد ضرب المثل کلاغ خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد راه رفتن خودش را هم فراموش کرد
انشا در مورد ضرب المثل کلاغ خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد راه رفتن خودش را هم فراموش کرد را از سایت نکس دریافت کنید.
صفحه ۴۶ کتاب نگارش پایه هشتم
دختر همسایه هر روز یک مدل لباس می پوشید و می زد بیرون، هر بار که از مادر می پرسیدم چرا هر روز به این روز است در جواب من می گفت از دختر خاله اش تقلید می کند
با خودم فکر کردم یعنی خودش عقل ندارد و باید دیگران بگویند که چه لباسی بپوشد. آری بعضی افراد اختیار زندگی خود را به دست دیگران می دهند و آب هم نمی خورند. حتی شیوه صحبت خود را هم مانند دیگران می کنند، کم کم مدل زندگی دیگران را به خود دیکته می کنند و حتی کلمات دیگران را به کار می برند مانند کلاغی که در خلوت تمرین راه رفتن کبک کرد و دید که راه رفتن خودش هم از یادش رفته و سرگردان است
کم کم کلاغ به خودش آمد و دید که همه به او خنده می کنند که از حیوان کوچک تر پیروی کرده و عقل و هوش و ذکاوت خود را از یاد برده و عزت نفس خود را فراموش کرده و خود را ضعیف جلوه می دهد. این ماجرا درس عبرتی باشد برای کسانی که کسانیست که راه و رسم زندگی خود را از دست داده اند و منتظر نظرات دیگران می مانند کلاغ همان که هیچ برنامهای برای زندگی خودش ندارد و هر روز صبح منتظر است تا دیگری از راه برسد و به او شیوه زندگی ارائه دهد.
تقلید کورکورانه ونگاه کردن به راه و رسم زندگی مردم موجب نابودی فرد می گردد، چرا که هیچ وقت دو زندگی شرایط مشترک ندارند و هر کس باید خودش طبق شرایط منزل و افراد خانواده و روابطش زندگی کند. یک روز صبح وقتی کلاغ از خواب برخاست و پر هایش نگاه کرد و با خود گفت مگه این بال و پر ها چه ایرادی دارند که من دوست دارم مانند کپک راه بروم بال و پرم زیبا نیست که هست، پرواز نمی توانم بکنم که میتوانم، پس چرا باید به حیوان ریزی مانند کبک نگاه کنم و منتظر بمانم.
با خود تصمیم گرفت که برای همیشه تقلید کردن از دیگران را کنار گذاشته و خودش برای شرایط زندگیش برنامهریزی کند. صبح روز بعد کلاغ در حالی که خوشحال و خندان بود روش خود را به شیوه کاملا جدید تغییر داد و برای خودش برنامه ریزی کرد.
کم کم اعتبار کلاغ هم بالا رفت و دانست که برای موفقیت و بهروزی باید خودش باشد و خودش. تقلید و چشم و هم چشمی زندگی مردم را نابود کرده و خودشان نمی دانند.