داستان عاقل نکند تکیه به دیوار شکسته
داستان عاقل نکند تکیه به دیوار شکسته را از سایت نکس دریافت کنید.
«داستان عاقل نکند تکیه به دیوار شکسته»
در زمان های قدیم، در روستایی نه چندان دور، مردی عاقل و خردمند به نام «بایزید» زندگی می کرد. بایزید به خاطر هوش و ذکاوت خود در بین مردم روستا بسیار محبوب بود.
روزی در روستا، مردی ثروتمند به نام «هاشم» که به ظلم و ستم به مردم معروف بود، تصمیم گرفت خانه ای جدید برای خود بسازد. هاشم برای اینکه هزینه های ساخت و ساز را کاهش دهد، به جای استفاده از مصالح مرغوب، از مصالح ارزان قیمت و نامرغوب استفاده کرد.
بایزید که از این موضوع باخبر شده بود، به هاشم گفت: «هاشم، این دیوارها با این مصالح سست و نامرغوب هرگز استحکام نخواهند داشت و دیر یا زود فرو خواهند ریخت.»
اما هاشم که به حرف های بایزید اعتقادی نداشت، با لحنی تمسخرآمیز گفت: «تو چه می دانی از استحکام دیوارها؟ من ثروتمندترین مرد این روستا هستم و بهترین معماران را برای ساخت این خانه استخدام کرده ام.»
بایزید که از لجاجت و خودخواهی هاشم ناامید شده بود، به او گفت: «امیدوارم روزی عاقبت این کار را درک کنی.»
مدتی بعد، خانه جدید هاشم به پایان رسید و او با خوشحالی به داخل آن نقل مکان کرد. اما طولی نکشید که دیوارهای خانه به دلیل سستی مصالح، شروع به ترک خوردن و ریزش کرد. هاشم که وحشت زده شده بود، به سرعت از خانه بیرون فرار کرد و جان خود را نجات داد.
خبر فرو ریختن خانه هاشم به سرعت در تمام روستا پخش شد و مردم به یاد نصیحت بایزید افتادند. از آن روز به بعد، ضرب المثل «عاقل نکند تکیه به دیوار شکسته» در زبان مردم روستا رواج پیدا کرد و به یادگار عبرت آموزی از این داستان تبدیل شد.
نکات:
این داستان تخیلی است و هدف از آن بیان مفهوم ضرب المثل «عاقل نکند تکیه به دیوار شکسته» است.
این ضرب المثل به ما می آموزد که هرگز نباید به چیزی که سست و غیرقابل اعتماد است، تکیه کنیم.
همچنین این ضرب المثل به ما یادآوری می کند که همیشه باید با عقل و خرد عمل کنیم و در برابر نصیحت های دلسوزانه افراد عاقل و خردمند گوش فرا دهیم.