در اتاق نشسته بودم و به کتابهای کتابخانه نگاه میکردم ناگهان چشمم به کتاب
در اتاق نشسته بودم و به کتابهای کتابخانه نگاه میکردم ناگهان چشمم به کتاب را از سایت نکس دریافت کنید.
ادامه داستان ...
چشمتان به کتابی افتاد که توجهتان را جلب کرد. چه چیزی در مورد آن کتاب نظر شما را جلب کرد؟
عنوان کتاب: عنوان کتاب چه بود؟ آیا چیزی در مورد آن آشنا به نظر میرسید؟
جلد کتاب: جلد کتاب چه شکلی بود؟ رنگ، طرح و جنس جلد چه حسی در شما ایجاد کرد؟
محل قرارگیری کتاب: کتاب در کدام قسمت کتابخانه قرار داشت؟ در قفسهای خاص یا روی میزی؟
احساس شما: هنگامی که به کتاب نگاه میکردید چه احساسی داشتید؟ کنجکاو، هیجانزده، ترسیده یا ...؟
ادامه داستان به جزئیات بیشتری که از این کتاب و حس و حالتان در آن لحظه ارائه میدهید بستگی دارد.
مثال:
چشمتان به کتابی کهنه و چرمی افتاد که با خطی طلایی عنوان «داستانهای ممنوعه» روی آن نوشته شده بود. کنجکاوی شما را به سمت کتاب کشاند و آن را از قفسه بیرون آوردید. گرد و غبار را از روی جلد آن پاک کردید و با احتیاط آن را باز کردید. صفحات کهنه بوی کاغذ و عود میدادند و تصاویر عجیب و غریبی در آنها نقش بسته بود. ناگهان، لرزشی در بدنتان حس کردید و گویی نسیمی خنک از بین صفحات کتاب عبور کرد...
شما میتوانید داستان را به هر شکلی که دوست دارید ادامه دهید.
نکات:
از جزئیات و حواس پنجگانه خود استفاده کنید تا داستان را زنده و واقعیتر کنید.
به شخصیتها، مکانها و اتفاقات داستان عمق ببخشید.
از زبان و لحنی استفاده کنید که خواننده را مجذوب داستان کند.
خلاق باشید و از قوه تخیل خود استفاده کنید.