انشا در مورد فضول رو بردن جهنم گفت هیزمش تره

در زمان قدیم، مردی فضول در یک روستا زندگی می‌کرد. او همیشه در حال پرس و جو در مورد زندگی دیگران بود و هیچ چیز به نظرش خصوصی نمی‌آمد. یک روز، مرد فضول در حال عبور از کنار قبرستانی بود که ناگهان مردی را دید که از قبر بیرون می‌آمد.

مرد فضول که از تعجب دهانش باز مانده بود، از مرد مرده پرسید: "تو چطور از قبر بیرون آمدی؟ مگر نمرده‌ای؟"

مرد مرده با لحنی غمگین پاسخ داد: "من به خاطر فضولی زیاد به جهنم فرستاده شده بودم. اما چون در جهنم هم دست از فضولی برنمی‌داشتم، به من اجازه دادند تا برای چند روز به زمین برگردم."

مرد فضول که از این موضوع کنجکاو شده بود، پرسید: "جهنم چطور جایی است؟" مرد مرده با لحنی ترسناک گفت: "جهنم جایی وحشتناک است که پر از آتش و عذاب است. هیزم جهنم از درختان زقوم است و دود غلیظی از آن بلند می‌شود."

مرد مرده با عصبانیت گفت: "تو باز هم داری فضولی می‌کنی! مگر نگفتم که من فقط برای چند روز به زمین برگشته‌ام؟ دیگر وقت پرس و جو تمام شده است. "

و ناگهان، مرد مرده دوباره به داخل قبر برگشت و مرد فضول که از این اتفاق وحشت زده شده بود، با خود فکر کرد که باید از فضولی دست بکشد تا به سرنوشت مشابهی دچار نشود.