معنی حکایت بوعلی و بانگ گاو کلاس پنجم

معنی حکایت بوعلی و بانگ گاو کلاس پنجم را از سایت نکس دریافت کنید.

«حکایت: بوعلی و بانگِ گاو»

یکی از بزرگان، بیمار شده بود، چنان که تصوّر می‌کرد، گاو شده است. پس همه روز، بانگ می‌کرد و این و آن را می‌گفت: «مرا بکُشید که از گوشت من هَریسه، نیکو آید».

معنی: روزی روزگاری یکی از بزرگان بیمار شد و توهم می‌زد که گاو شده است. او مدام فریاد می‌زد: “مرا بکشید و از گوشتم حلیم بپزید، خیلی خوشمزه می‌شود!”

کار او به درجه‌ای بکشید که هیچ نمی‌خورد و اطبّا در معالجت عاجز ماندند. سرانجام، خواجه ابوعلی سینا را آوردند تا او را علاج کند.

معنی: وضعیت بیمار آنقدر بد شده بود که غذایی نمیخورد و هیچ پزشکی نتوانست او را درمان کند. در نهایت ابوعلی سینا را آوردند

خواجه، قبول کرد و گفت: «گاو کجاست تا او را بکُشم؟!».

معنی: –

جوان، همچو گاو، بانگی کرد، یعنی اینجا هستم!

معنی: بیمار که توهم گاو بودن داشت، مثل گاو صدا کرد و گفت: “من اینجا هستم!”

خواجه بوعلی گفت: «او را به میان سرای آورید و دست و پای او را ببندید و بخوابانید».

معنی: ابوعلی سینا دستور داد که بیمار را به وسط حیاط بیاورند، دست و پایش را ببندند و او را به زمین بخوابانند.

بیمار چون آن شنید، بدوید و جلو آمد، و بر پهلوی راست، خُفت و پای او سخت ببستند.

معنی: بیمار که این حرف‌ها را شنید، سریع جلو آمد و روی زمین دراز کشید و پای بیمار را محکم بستند.

پس خواجه بوعلی بیامد و کارد بر کارد مالید و نشست و دست بر پهلوی او نهاد، چنان که عادت قصّابان باشد. پس گفت: «وه! این چه گاو لاغری است! این را نمی‌توان کشت، علف دهیدش تا فَربه شود».

معنی: خواجه ابوعلی چاقو ها را روی هم کشید و وانمود کرد که می‌خواهد گاو را قصابی کند. او در حالی که دستش را روی پهلوی بیمار می‌گذاشت، گفت: “وای! این گاو خیلی لاغر است! نمی‌شود آن را کشت. باید به او علف بدهیم تا چاق شود!”

پس، خواجه، برخاست و بیرون آمد و حاضران را گفت: «دست و پای او را بگشایید و خوردنی، آنچه فرمایم پیش او برید و او را گویید: بخور تا زود فربه شوی».

معنی: سپس خواجه ابوعلی از اتاق خارج شد و به اطرافیان بیمار گفت: “دست و پای او را باز کنید و به او غذا بدهید. به او بگویید که باید بخورد تا چاق شود.”

چنان کردند که خواجه گفت. خوردنی پیش او بردند و او می‌خورد، بدان امید که فربه شود، تا او را بکشند.

معنی: حاضران طبق دستور خواجه ابوعلی عمل کردند. بیمار با اشتیاق شروع به خوردن کرد، زیرا امیدوار بود که چاق شود و او را نکشند.

پس، یک ماه سپری شد و چنان که خواجه بوعلی فرموده بود، کاملاً صحّت یافت.

معنی: یک ماه گذشت و بیمار با مراقبت‌های خواجه ابوعلی و توهمی که از گاو بودن در ذهنش ایجاد شده بود، به طور کامل سلامتی خود را به دست آورد.