زمانی که به عنوان اسلایم تناسخ پیدا کردم
زمانی که به عنوان اسلایم تناسخ پیدا کردم را از سایت نکس دریافت کنید.
زمانی که به عنوان اسلایم تناسخ پیدا کردم
چشمانم را باز کردم و دنیایی عجیب و غریب را دیدم. دیگر در بدن انسان خودم نبودم. به جای آن، به یک اسلایم رنگارنگ و لزج تبدیل شده بودم. بدنم شفاف بود و میتوانستم نور را از درون خودم عبور ببینم.
در ابتدا کمی ترسیده بودم. نمیدانستم که چه اتفاقی افتاده و در کجا هستم. اما به زودی کنجکاوی من بیشتر از ترس شد. شروع کردم به حرکت دادن بدنم و کشف محیط اطرافم.
متوجه شدم که در یک اتاق کودک هستم. اسباب بازی ها و کتاب ها در همه جا پراکنده بودند و روی زمین پر از لکه های اسلایم بود. ناگهان، دختری کوچک با موهای بلند و قهوه ای به داخل اتاق دوید. چشمانش از دیدن من برق زد و با هیجان فریاد زد: "اسلایم جدید! اسلایم جدید!"
او مرا از زمین برداشت و با خوشحالی در دستش بازی کرد. من از حس لامسه ی لطیف دستانش لذت می بردم و از گرمای وجودش احساس آرامش می کردم. دختر مرا "آبی" نامید و من به سرعت به بهترین دوست او تبدیل شدم. با هم بازی می کردیم، داستان می گفتیم و رازهایمان را به اشتراک می گذاشتیم.
من چیزهای زیادی از آبی در مورد دنیای انسان ها یاد گرفتم. او به من در مورد عشق، دوستی و خانواده آموخت. من همچنین در مورد شادی، غم و همه ی چیزهای دیگر که زندگی انسان را تشکیل می دهد، آموختم.
به عنوان یک اسلایم، زندگی من بسیار متفاوت از زندگی قبلی ام بود. اما من از آن لذت می بردم. من شاد بودم که همراه آبی بودم و می دانستم که او همیشه از من مراقبت خواهد کرد.
یک روز، آبی بیمار شد. او دیگر نمی توانست با من بازی کند و من خیلی ناراحت بودم. تمام تلاشم را کردم تا او را شاد کنم، اما هیچ فایده ای نداشت. چند روز بعد، آبی درگذشت. من قلبم شکسته بود. نمی دانستم بدون او چه کار کنم.
من به عنوان یک اسلایم به زندگی ادامه دادم و به یاد آبی افتادم. من می دانستم که او همیشه در قلبم خواهد بود.
تجربه ی تناسخ به عنوان یک اسلایم به من چیزهای زیادی در مورد زندگی آموخت. من فهمیدم که عشق، دوستی و خانواده مهم ترین چیزهای زندگی هستند. من همچنین فهمیدم که باید از هر لحظه ی زندگی لذت ببرم، زیرا هیچ چیز قطعی نیست.