گوش کن و بگو صفحه ۱۱۰ فارسی پنجم

گوش کن و بگو صفحه ۱۱۰ فارسی پنجم را از سایت نکس دریافت کنید.

سوال اول: داستان با چه جمله هایی آغاز شده بود؟

پاسخ سوال اول: یکی بود، یکی نبود، غیر از خدا هیچ کس نبود. سال ها پیش مردی بود که زندگی اش از راه هیزم شکنی می گذشت.

سوال دوم: این داستان در چه مکان هایی اتفاق افتاده است؟

پاسخ سوال دوم: جنگل، شهر، بازار و مکان قاضی

سوال سوم: هنگام شکستن هیزم ها توسط هیزم شکن، مردی که به دنبال او بود، چه می گفت؟

پاسخ سوال سوم: گفت: آه

سوال چهارم: هیزم شکن چه تصوری درباره ی مرد بیکار داشت؟

پاسخ سوال چهارم: هیزم شکن فکر می کرد او یعنی مرد بیکار دیوانه است.

سوال پنجم: چرا مرد بیکار از هیزم شکن تقاضای مزد کرد؟

پاسخ سوال پنجم: مرد بیکار می گفت تو هر بار که هیزم می شکستی من از ته دل میگفتم آه.

سوال ششم: چرا مرد بیکار، هیزم شکن را نزد قاضی برد؟

پاسخ سوال ششم: چون از هیزم شکن طلب مزد کرد و هیزم شکن زیر بار دادن آن مزد نرفت.

سوال هفتم: قاضی پس از شنیدن سخنان آن مرد، از هیزم شکن خواست تا چه چیزی را به او بدهد؟

پاسخ سوال هفتم: سکه هایی که از فروش هیزم ها به دست آورده بود.

سوال هشتم: پس از آنکه قاضی سکه ها را بر زمین ریخت، مرد بیکار چه گفت؟

پاسخ سوال هشتم: قاضی به او گفت از فروش هیزم ها به دست آورده بود و مگر صدا را هم می توان به عنوان مزد برداشت.

سوال نهم: قاضی در پاسخ به پرسش مرد بیکار، که چرا به جای سکه باید صدای سکه نصیب او شود، چه گفت؟

پاسخ سوال نهم: کسی که برای هیزم شکستن فقط می گوید: آه، مزدش هم صدای سکه است.

سوال دهم: محتوای این داستان، با کدام ضرب المثل، تناسب ندارد؟ الف) برو کار می کن، مگو چیست کار. ب) مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد. ج) از کوزه همان برون تراود که در اوست. د) نابرده رنج گنج میسر نمی شود.

پاسخ سوال دهم: گزینه ج) از کوزه همان برون تراود که در اوست.