معنی درس یازدهم فارسی یازدهم فنی حرفه ای کاوه دادخواه

معنی درس یازدهم فارسی یازدهم فنی حرفه ای کاوه دادخواه را از سایت نکس دریافت کنید.

چو ضحّاک شد بر جهان شهریار بر او سالیان انجمن شد هزار

معنی: وقتی ضحاک پادشاه ایران شد، فرمانروایی او هزار سال به درازا کشید.

نهان گشت کردار فرزانگان پراگنده شد نام دیوانگان

معنی:روش زندگی و رفتار خردمندان از میان رفت و انسان هایِ دیو سیرت مشهور شدند.

هنر خوار شد، جادوی ارجمند نهان راستی، آشکارا گزند

معنی:هنر و فضیلتهای اخلاقی بی ارزش شد، جادوگری ارزش یافت، صداقت از بین رفت و آسیبهای اجتماعی همه جا را فراگرفت.

برآمد برین روزگار دراز کشید اژدها را به تنگی فراز

معنی روزگار بسیاری به این شیوه گذشت و (آرام آرام) ضحّاکِ همچون اژدها، در تنگنا افتاد.

چنان بُد که ضحّاک را روز و شب به نام فریدون گشادی دو لب

معنی:اوضاع به گونه ای بود که ضحّاک، روز و شب نام فریدون را بر لب داشت.

ز هر کشوری مهتران را بخواست که در پادشاهی کُند پشت راست

معنی:ضحّاک از همۀ سرزمین ها، بزرگان را فراخواند تا جایگاه خود را در پادشاهی استوار سازد.

از آن پس، چنین گفت با موبدان که ای پرهنر با گهر بِخْردان

معنی: سپس به روحیانیون دانا گفت: «ای هنرمندانِ نژاده و خردمند … (با بیت بعد موقوف المعانی)

مرا در نهانی یکی دشمن‌ است که بر بخردان این سخن، روشن ست

معنی:من مخفیانه دشمن و بدخواهی دارم و این نکته، بر خردمندان آشکار است.

به سال اندکی و به دانش بزرگ گَوی، بدنژادی، دلیر و سترگ

معنی:دشمن من سن و سال کمی دارد؛ اما دانشش بسیار است؛ پهلوانی است بی اصل و نسب، شجاع و بزرگ.

یکی محضر اکنون بباید نوشت که جز تخم نیکی، سپهبد نکِشت

معنی:اکنون باید استشهادنامه ای نوشته شود که ضحّاک، به جز کار نیک، هیچ نکرده است.

ز بیمِ سپهبد همه راستان بر آن کار گشتند همداستان

معنی:از ترس ضحّاک، همه بزرگان کشور، برای نوشتن استشهادنامه، با او همرأی و همراه شدند.

بر آن محضر اژدها ناگزیر گواهی نوشتند بُرنا و پیر

معنی:به ناچار پیر و جوان، آن استشهادنامۀ ضحّاک را گواهی و تأیید کردند.

هم‌آنگه یَکایَک ز درگاهِ شاه برآمد خروشیدنِ دادخواه

معنی:در همان موقع، ناگهان از دربار ضحّاک فریاد یک شاکی (کاوه آهنگر) بلند شد.

ستم دیده را پیش او خواندند برِ نامدارانْش بنشاندند

معنی:کاوۀ ستمدیده را نزد ضحاک فراخواندند و او را پیش بزرگانِ دربار نشاندند.

بدو گفت مهتر به روی دُژم که برگوی تا از که دیدی ستم؟

معنی:ضحّاک با آشفتگی و خشم از کاوه پرسید: «بازگو که از چه کسی ظلم و ستم دیده ای؟»

خروشید و زد دست بر سر ز شاه که شاها منم کاوۀ دادخواه!

معنی: (کاوه) فریاد زد و از ظلم و ستم شاه، دست بر سر خود کوبید و گفت: «ای پادشاه، من کاوۀ دادخواهم.

یکی بی زیان مردِ آهنگرم ز شاه، آتش آید همی بر سرم

معنی:آهنگری بی‌آزارم؛ اما شاه، ظلم و ستم بسیاری به من کرده است

تو شاهی و گر اژدها پیکری بباید بدین داستان داوری

معنی:اگر تو پادشاه هستي يا پیکری مثل اژدها داری، بايد دربارۀ سرگذشت من قضاوت کني.

که گر هفت کشور به شاهی تو راست چرا رنج و سختی همه بهر ماست

معنی:اگر تو پادشاه جهان هستی، چرا نصیبِ ما از پادشاهی تو، فقط رنج و سختی است؟

سپهبد به گفتار او بنگرید شگفت آمدش کان سخن‌ها شنید

معنی:ضحّاک به گفتار او توجه کرد و تعجّب کرد که این سخنان گستاخانه را از او می‌شنود.