هیچ ارزانی بی علت نیست و هیچ گرانی بی حکمت کلاس چهارم

هیچ ارزانی بی علت نیست و هیچ گرانی بی حکمت کلاس چهارم را از سایت نکس دریافت کنید.

حکایت داستان

در زمان های قدیم خواجه ای دو خدمتکار داشت که به هر کدام حقوق های متفاوتی می داد. روزی شاگردی که حقوق کمتری از خواجه دریافت می کرد علت این امر را از وی جویا شد. خدمتکار از خواجه پرسید : «علت اینکه به من پنجاه تومان می دهی اما به همکارم صد تومان چیست؟ کار ما که یکی است!»

در همین زمان صدای کاروانی که در حال عبور از آنجا بود به گوش رسید، خواجه فرصت را غنیمت شمارد و به خدمتکار گفت : « اول برو و ببین این چه صدایی است‌؛ وقتی برگشتی دلیل کارم را به تو می گویم». خدمتکار رفت و برگشت و گفت: «قافله ای عبور می کند و این زنگ شتران آن است». خواجه گفت :« حالا که می خواهی علت اینکه دستمزد کمتری دریافت می کنی را متوجه شوی صبر کن و تماشا کن».

خواجه اینبار خدمتکاری که حقوق بیشتری دریافت می کرد را فرستاد وقتی خدمتکار دوم برگشت، گفت: « کاروانی با صد نفر شتر و سی و پنج راس قاطر در حال عبور است که بار آنها پارچه است و از اصفهان به طرف شیراز می روند». خواجه رو به خدمتکاری که دستمزد کمتری می گرفت کرد و گفت :« ببین! پاسخ تو با پاسخ او چقدر متفاوت است! به همین سبب، دستمزدتان هم تفاوت دارد.» اینگونه بود که ضرب المثل هیچ ارزانی بی علت نیست و هیچ گرانی بی حکمت نیست به وجود آمد.

ضرب المثل هیچ ارزانی بی علت نیست و هیچ گرانی بی حکمت نیست : پیام این حکایت به زبان ساده این است که اگر چیزی در ظاهر ارزنده به نظر می رسد اما قیمتش ارزان می باشد حتما علت و نقصی درونش دارد.